چشمداشتی از کتاب موی میّت اثر مهدی یزدی
فارغ از من نیست
شکوفهیی که صبح
شبنم بر سرانگشت میگیرد
و سینه را صاف میکند
مقابل شعبههای نور
شعری از کتابِ #موی_میت اثر #مهدی_یزدی
آن هنگام که یک کلام، میتواند تجربهای حسی ایجاد کند، لحظهی شعر است.
بارزترین خصیصهی کارهای #مهدی_یزدی به خصوص در این مجموعهی تازه به انتشار درآمده : #موی_میت، محسوسیت زبان است، پیش از آنکه به ذهن و فهم درآید.
حسّ زبان از فهم زبان، جداست. حسّ از ارتباطی بیواسطه نشأت میگیرد.
اما
یزدی به ویژه در این مجموعهی اخیر، در پی آن بوده که جایی به سراغ حسّکردن زبان برود، که نیاز به آشکارسازیی جنبهی دیگری از کلام است برای پیدایش یک شبکهی محوری از مفاهیم و کلمات، که میتواند در کنار هم از شکلگیریی یک فضای ذهنیی ناشی از احساس، سخن کند.
چنین مقولهای را میتوان این گونه عنوان کرد : وضع و جعل یک ساختار زبانی، برای اخبار از این که چیزی تازه به هنگام وجد شاعر، به کلام رسوخ کرده است. یعنی خبر از چیزی تازه که پیش از این زبان از امکانِ گزارش آن ناتوان بوده است.
پس جنبهی محسوس زبان اینجا، در پی یک شهود، به فعلیت درمیآید.
یزدی، در پی اجرای تعادلیست میان مشهود و محسوس (=زبان، نه از آن جهت که فهمیده میشود، بل از آنجا که حسّش میکنیم) یعنی آن هنگام که به وجد شاعرانه میرسد، از پس وجد خویش، میخواهد کلماتی به انتخاب درآیند، که اگر حس و حال ذاتیی آنها، یافت شود، زمینهی حسیی آن شهود که به تجربهی شاعر درآمده است، در فضای درکیی مخاطب، پیدا شود.
مهدی یزدی خواسته است حسّ و وجد را، چونان عنصر وحدتبخش میان مشهودِ نگفتنی و کلامِ گفتنی، به عمل دربیاورد.
چنین فرایندی، منجر به اجرای حقایقی انسانی در زبان میشود، که زبان پیش از این از ایجاد حسّ آن، عاجز بوده است.
علاوه بر تمام عناصر زیباییبخش که در این اثر به چشم و گوش میرسد، لذت کشفهای فرازبانی نیز، در انتظار مخاطب است.
حسین فروتن
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.