اطاعت پدر
مخالفت ایشان با پدرشان در دو موضوع بود:
یکی در بحثهای علمی که شیخ می فرمود:
«من هر موقع با پدرم بحث می کردم حالم خوب تر می شد و می فهمیدم که کارم برای خداست.»
و موضوع دوم که باعث نارضایتی پدرشان شده بود زهد ایشان بود.
پدر شیخ به ایشان می گفت: تو باید تاجر و پولدار شوی و شأن خانوداگی ات را حفظ کنی؛ ولی جناب شیخ به شدت از این کار دوری می کرد تا حدی که وقتی در قنادی پدرشان کار می کرد با بقیه ی کارگرها و حمال ها همراه می شد .
ایشان می فرمود:
«خانوده ام خیلی سختشان بود که من این گونه زاهدانه زندگی می کردم.»
با این که شیخ عبدالکریم احترام فراوانی برای پدرشان قائل بود و در آن دوران شاید راهی جز این پیش روی خود نمی دید ولیکن نتوانست از تأثیر منفی نارضایتی پدر مصون بماند.
در آیات و روایات فراوانی بر اطاعت و کسب رضایت پدر و مادر سفارش شده است. آن چه از این اخبار بر می آید این است که مخالفت با امر والدین در هیچ امری جایز نیست مگر دستورات الهی، چه آنان مسلمان باشند و چه کافر.
گرچه مرحوم حامد در پرتو عنایات الهی به درجات بسیار بالایی رسید ولیکن تأثیر این نارضایتی در تمام طول زندگی ایشان نمایان می گشت و سختی های زیادی که متحمل می شد بی تأثیر از این عامل نبود.
یکی از دوستان ایشان می گوید: شیخ رجبعلی خیاط به مرحوم حامد گفته بود:
در مکاشفه ای حضرت امیر(ع) را زیارت کردم و حضرت به من فرمود:
«اگر پدر عبدالکریم از او راضی بود او از تو جلوتر بود.» (مقامش از تو بالاتر بود.)
سرانجام شیخ عبدالکریم، در اثر اختلافاتی که با خانواده پیدا کرد به ناچار از ایشان جدا شد و در مدرسه ی مروی تهران حجره ای گرفت و برای مدتی در آن جا زندگی کرد.
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.